جدول جو
جدول جو

معنی تاک رز - جستجوی لغت در جدول جو

تاک رز
(کِ رَ)
مو. درخت انگور. رز:
تاک رزاز انگور شد گرامی
وز بی هنری ماند بید رسوا.
ناصرخسرو.
، شاخ رز. شاخۀ مو. رجوع به تاک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاک رخ
تصویر پاک رخ
(دخترانه)
پاکیزه رو، زیبا رو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساکارز
تصویر ساکارز
ماده ای جامد، سفید، بی بو، بامزۀ شیرین که برای شیرین کردن مواد غذایی به کار می رود، قند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک ریز
تصویر خاک ریز
جایی که در آن خاک ریخته باشند، محلی در کنار خندق که خاک های کنده شده را برای جلوگیری از عبور و مرور در آنجا می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک رس
تصویر خاک رس
رس، نوعی خاک که از امتزاج آن با آب خمیری چسبنده حاصل می شود و می توان آن را به شکل های مختلف درآورد و به واسطۀ مواد خارجی به رنگ های زرد، سرخ، خاکستری، سبز، سیاه، سفید در می آید، رست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک رو
تصویر پاک رو
پارسا، نجیب، عفیف، خوش رفتار، نیک رفتار، آنکه روش خوب دارد، برای مثال جوانی پاک باز و پاک رو بود / که با پاکیزه رویی در کرو بود (سعدی - ۱۴۸)، هر دوست که دم زد از وفا دشمن شد / هر پاک رویی که بود تردامن شد (حافظ - ۱۰۹۹)
نیکو رو، زیبا، پاک چهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک روز
تصویر پاک روز
روز روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاک روز
تصویر چاک روز
کنایه از سپیدۀ صبح، برای مثال کنون می گساریم تا چاک روز / چو رخشان شود تاج گیتیفروز (فردوسی - ۶/۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تک رو
تصویر تک رو
آنکه تنها به راهی برود، کسی که تنها از پی امری برود یا به کاری بپردازد
فرهنگ فارسی عمید
(جِ زَ)
آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سخت وصلب، مرده. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان میان رود علیا بخش نور شهرستان آمل واقع در 48هزارگزی باختری آمل از طریق رود بارک. ناحیۀ کوهستانی و سردسیر است و 430 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه بلده و محصول آن غلات، سیب زمینی و میوه و شغل مردم آنجا زراعت و گله داری است. دارای دبستان و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 110 شود
لغت نامه دهخدا
(سا)
در تداول امروز تک رونده. خودسر. که توجهی به تصمیم دسته جمعی افراد گروه نکند. سرکشی کننده از عقاید دیگران و این معنی در امور سیاسی و حزبی بیشتر مصطلح و متداول است، در تداول عامه، زن بدکه داخل در دسته و جماعتی یا اداره ای از زنان بد نباشد. زن بد که خود به تنهائی رود به تباهی. روسپی که در خانه عمومی نبود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
وی در دوران امیرتیمور گورکان حاکم قسطنطنیه بود، خواندمیر آرد: بعد از آنکه خاطر خطیر خسروجهانگیر از تمهید بزم عیش به او پرداخت ... مولانا بدرالدین احمد ... را به رسم رسالت بجانب مصر فرستاد ... و مقارن آن حال ایلچی تاکور حاکم قسطنطنیه که اکنون به استنبول اشتهار یافته بدرگاه عالم پناه رسید و اشرفی بیشمار و تحف بسیار بگذرانید و خبر اطاعت فرستندۀ خود بعرض رسانید، (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 511)
امیر تاکور اوغانی، بنابر قول حمداﷲ مستوفی از امراء اوغان و معاصر شاه شجاع بود و سلطان احمد که بعد از وفات شاه شجاع بسلطنت رسید، پس از ورود به کرمان وی را محبوس گردانید، رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی ص 736 شود
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است در هند، خواندمیر نویسد: در هشتم ذیقعده سنۀ تسع و ثلثین و ستمائه (639) سلطان مسعودشاه که بغایت کریم طبع و نیکوسیرت بود، سریر سلطنت دهلی را بوجود خود مشرف گردانیده امر وزارت را من حیث الاستقلال به خواجه مهذب الدین تفویض نمود و حکومت بهرایج را بعم خود ... و ایالت بلاد تاکور و سور بملک عزالدین بلبن بزرگ تعلق گرفت، (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 623)
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ دَ)
متصل و چسبان از لباس و جز آن. رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ / لِ رَ)
کرم البری. انگور جنگلی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به این دو کلمه و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 244 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 3 هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد و کنار راه فرعی اسدآباد به آجین، ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر و مالاریائی دارای 2246 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی و فارسی است آب آنجا از سه رشته قنات و رودخانه شهاب لوجین میباشد، محصولاتش غلات و انگور و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد، صنایع دستی زنان قالی بافی و راه اتومبیل رو است این ناحیه یک دبستان و 12 باب دکان دارد، قالیچه های بافت این ده در بخش اسدآباد بخوبی مشهور است و تپه مصنوعی از آثار ابنیۀ قدیمیه نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کِ رُ)
گل رست. خاک قرمز. گل سرخ. خاک سرخ. گل چسبنده. رنگ خاک رس در وقتی که کاملاً پاک باشد سفید است ولی اغلب خاک رس برنگهای خاکستری، زرد، آبی، قرمز، سبز و سیاه یافته میشود ولی خاک رسی که کاملاً پاک باشد قرمز است و این رنگ بواسطۀ اکسید آهنی است که در او است
لغت نامه دهخدا
روز روشن:
چنان کن که چون بردمد پاک روز
پدیدآید از چرخ گیتی فروز،
فردوسی،
نیاسود تیره شب و پاک روز
همی راند تا پیش کوه اسپروز،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاک روز
تصویر پاک روز
روز روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکارز
تصویر ساکارز
فرانسوی پانیذ (قند) قند معمولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاک رس
تصویر خاک رس
خاک قرمز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاک پز
تصویر کاک پز
آنکه نان کاک پزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکارز
تصویر ساکارز
((رُ))
ماده ای که از نیشکر تهیه شود و از نظر شیمایی شبیه چغندر است، قند نیشکر
فرهنگ فارسی معین
گندم خرد شده به همراه خاک، نوعی سیاه دانه، قلوه سنگ، خاک، ماسه
فرهنگ گویش مازندرانی
وسایل خرد و ریز، خرت و پر
فرهنگ گویش مازندرانی
کفگیر ویژه ی کندن ته دیگ
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ی که ته دیگ را با آن تمیز کتند
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در میان رود پایین شهرستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
پلی که از تنه ی درخت ساخته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
یوغی که برای شخم زدن برگردن گاو نر قرار گیرد
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوآهنی که به وسیله ی یک گاو جهت شخم کشیده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
اماده ی دروگشتن کشت برنج و رسیدن کامل محصول
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از بخش ییلاقی نور، تیرانداز، زن آرایشگر
فرهنگ گویش مازندرانی